تحلیل سریال فرندز که در مجله همشهری جوان شماره 749 منتشر شده است
دستگیره روانی شما در زندگی چیست؟
بهنوش بهزادی فرد، روانشناس
فرندز در واقع یک سریال اجتماعی است که روابط دوستانه و انسانی را نشان می دهد. شش دوست که در کنار تفاوت ها ، تعاملات خوب و دوستانه ای با هم دارند. برای تحلیل این سریال و شخصیت هایش بگذارید با یک مثال ساده آغاز کنم. وقتی کسی را در حال فریاد زدن می بینیم، ما تنها نمود بیرونی یک اتفاق را می بینیم. در حالی که در پس این فریاد، احساس خشم و عصبانیت نهفته است. در واقع هیجانات ما پاسخ های طبیعی بدن به رویدادهای بیرونی است؛ اما چه چیزی سبب این خشم می شود؟ فکری که در پس این احساس وجود دارد. نگرش، فکر و باور ما این احساسات را تولید می کند. ممکن است در فکر ما چنین باوری هست که یک دوست هرگز دروغ نمی گوید؛ پس در مواجهه با دروغ در رابطه دوستی، دچار خشم می شویم و واکنش نشان می دهیم. چرا که رفتار ما محصول افکار و باورهای ما هستند؛ اما چه چیزی باعث طرز فکر متفاوت ما نسبت به موقعیت ها می شود؟ چرا اشخاص در موقعیت های مشابه رفتار متفاوتی از خود نشان دهند؟ در واقع افکار و باورهای ما پایه و اساس تصمیم گیری های ما هستند و دیدگاه و رفتار ما نسبت به دیگران متاثر از همین افکار و باورها است. مثلا کسی که باور دارد که دوست داشتنی نیست، برای جبران آن به دیگران مهربانی و توجه بسیار میکند تا به فردی دوست داشتنی تبدیل شود. در واقع برای جبران آن فکر، باوری را در خود شکل می دهد که اگر من به دیگران سرویس بدهم، دوست داشتنی می شوم.
تصور کنید همه در واگن مترو ایستاده ایم و جا برای نشستن نیست. افرادی که ایستاده اند، هر کدام یکی از دستگیره ها یا میله ها را گرفته اند تا بتوانند تعادل خود را حفظ کنند. اگر زندگی را قطاری در نظر بگیریم. هر کدام از ما از نظر روانی برای حفظ تعادل خویش نیاز به یکسری دستگیره داریم که به طور ناخداگاه آن را برای خود تعریف می کنیم. اگر آن دستگیره ها را محکم گرفته باشیم، می توانیم تعادل خود را حفظ کنیم و حال خوب را با خود، اطرافیان و زندگی تجربه کنیم. چنانچه این دستگیره ها را رها کنیم، با خود و زندگی احساس بدی خواهیم داشت. این دستگیره های روانی در واقع همان جبران هایی است که بر پایه باورهایِ شکلگرفته در ذهن ما در رفتارهایمان نمودار می شود. این دستگیره های روانی گاهی کارامدند؛ گاهی ناکارامد. مثلا فردی که به دیگران محبت می کند و احساس دوست داشتنی بودن را دریافت می کند، این دستگیره برایش کارامد است ولی فردی که احساس نا امنی دارد و به همین دلیل از دیگران فاصله می گیرد و دنیا را جای نا امنی می بیند و از ترس اینکه دیگران به او خیانت کنند، از آنها دور می شود، دارای باوری ناکارامد است. با خود بیندیشیم دستگیره روانی ما چیست؟ کارامد است یا ناکارامد؟ در سریال فرندز افراد بر اساس این باورها بررسی شدند تا ببینیم هر کدام چه باورها و چه رفتارهایی دارند و دستگیره های روانی شخصیت های فرندز چیست؟
مونیکا را حتما به خاطر دارید. شخصیتی که خیلی از ما به عنوان شخصیت وسواسی می شناسیم. او برای خودش دو دستگیره روانی اصلی تعریف کرده است. یکی اینکه دیگران را کنترل کن و به آنها سرویس بده و دوم این که بی نقص باش و هر کاری را که انجام می دهی، بدون نقص انجام بده. این ویژگی ها را می توان در کار و حتی شیوه او در خرید هدیه دید. او حتی در کارهای عادی روزمره مثل غذا پختن و تمیز کردن خانه، حاضر به کمک گرفتن از هیچ کس نیست؛ چون اعتقاد دارد که هیچ کس به خوبی خودش آن کار را انجام نمی دهد.
ریچل: شخصیت ریچل را از جهت روانی بسیار آموزنده می توان در نظر گرفت. به این دلیل که دستگیره هایی که زندگی، تربیت و خانواده به او داده است، از یک جایی به بعد با تلاش او و حمایت دوستانش به دستگیره های روانی دیگری تبدیل شده است. در ابتدا ریچل دستگیره وابستگی به دیگران را در دست داشت؛ اما به مرور این دستگیرهها را رها کرد و دستگیره های کارامدتری مثل تلاش، به سمت استقلال رفتن و در نهایت مسئولیت پذیری را انتخاب کرد. شخصیت او نشان داد که انسان می تواند از فرمول های ذهنی تحت تاثیر محیط و خانواده جدا شود و فرمول های جدید و کارامدتری را انتخاب کند.
فیبی: او علیرغم ویژگی ظاهری، یک دستگیره خوب انتخاب می کند. دستگیره او این است. قضاوت دیگران را در نظر نگیر. او تصمیم می گیرد دستگیره سادگی را انتخاب کند. اگرقضاوت دیگران مهم نباشد، فرد دیگر احتیاجی به سیاست، دو رنگی و ریا نخواهد داشت. بنابراین شخصیتی که از وی می بینیم، شخصیتی ساده، بی ریا و بیسیاست است که اتفاقا همین باعث مقبولیت و محبوبیت وی می شود و از این رهگذر مورد توجه دیگران قرار می گیرد.
چاندلر، شخصیت شوخ این سریال است. درباره او چند دستگیره اصلی به چشم می خورد. او با انتخاب های درست و غلط، دائما درگیری ذهنی دارد تا جایی که حتی روز عروسی فرار میکند. او با این مساله که مسئولیت انتخاب حیطه های مهمی مثل ازدواج را شخصا بر عهده بگیرد، دچار تعارض است. به همین دلیل گاهی به فکر بازگشت به انتخاب های گذشته می افتد. ترس از مسئولیت پذیری را حتی در اتمام رابطه اش با چاندلر می توان دید. او هر گاه دنیای واقعی را ترسناک می بیند، به سراغ دنیای غیر واقعی ، خیالی، مخصوصا شوخی می رود. نوع برخورد چاندلر با مشکلات به صورتی است که از مشکلات فرار می کند یا به عبارتی صورت مساله را پاک می کند.
جویی، ظاهرا برای ارتباط با دیگران، آنها را به دو دسته امن و ناامن تقسیم می کند. به نظر می رسد جویی ترس از تنها ماندن دارد که برای فرار از تنهایی این دو دسته افراد را در نظر گرفته است و برای هرکدام از این دو دسته یک دستگیره انتخاب کرده است. برای دیگرانِ نزدیک، مثل دوستانِ امن، حمایت و محبت و برای دیگرانِ نا امن و دور، دل نبستن و رها کردن و نداشتن تعهد را برمی گزیند.
راس: دستگیره اصلی روانی راسدر سریال فرندز ، کامل بودن است. بنابر این به دنبال رابطه کامل می گردد. او تحصیلاتش را کامل کرده است. تفکرات و رفتارهای او بلندپروازانه است. بسیار حساس است. همه چیز در همه حوزه های انتخابی او باید به صورتی بسیار کامل انجام شود. در تحصیلات کنترل بیشتری داشت. بنابر این مدرک خود را گرفته بود. اما در رابطه، چون فرد دیگری هم برای کامل شدن رابطه عاشقانه لازم است، به دنبال ازدواج و ساختن یک رابطه ایده آل است.
تصمیم گیری، مهارتی مهم است
تصمیم گیری، یکی از ده مهارت ضروری زندگی است که سازمان جهانی بهداشت آموزش آن را برای همه آدم ها در همه سنین ضروری دانسته است. تصمیم گیری ها می توانند منطقی و استدلالی باشند یا احساسی و هیجانی یا حتی اجتناب از تصمیم گیری. گاهی هم ما بر پایه اضطرار تصمیم می گیریم. نیاز به مهارت در تصمیم گیری شاید بیش از آن که به درد جوانان در زندگی سنتی می خورد، لازمه زیستن در دنیای مدرن است چرا که در دنیای سنتی بسیاری از تصمیمات را بزرگترها برای یک جوان می گرفتند؛ مثلا شغل جوانان همان شغل پدرانشان بود. به همین گونه در انتخاب همسر و …
تیپ شخصیتی آدم ها یکی از عناصر مهم در تصمیم گیری های آن هاست. در سریال فرندز ما با 6 تیپ شخصیتی متفاوت روبرو می شویم که حدود بیست سال سن دارند و بارها در شرایط تصمیم گیری قرار می گیرند. مثلا ریچل که در یک بافت فرهنگی سنتی قراردارد. امتیازاتی هم در این شرایط سنتی دارد. پدر او درآمد خوبی دارد. شغل همسری که برای او انتخاب کرده بودند، همگی امتیازات او بودند. اما او در دوره جوانی است و به یک استقلالی رسیده است و می بایست تصمیم گیری و انتخاب کند که از این امتیازات بگذرد و از دنیای سنتی جدا شود یا زندگی سنتی را با خوب و بدش بپذیرد؛ اما می بینیم که او تصمیم می گیرد که سختی ها را تاب بیاورد اما بر خلاف تمایلاتش رفتار نکند. جویی دائما در حال تصمیم گیری های شغلی است که نقش های کوچک را بپذیرد یا نه. یا تصمیماتی که در قسمت های آغازین سریال در حوزه روابط میان فردی گرفته می شود، گاهی تصمیمات کاملا خام و هیجانی است و گاه ما می بینیم که تصمیماتی بر اساس مکانیسم دفاعی خیال پردازی گرفته می شود یا فردی رابطه خود را با دیگری بر پایه خیال پردازی پایه گذاری می کند. گاهی جوانانی رو در داخل این سریال یا حتی در دنیای واقعی می بینیم که با همین خیال پردازی ها زندگی می کنند. در صحنه ای از سریال چنین خیال پردازی هایی داریم . ریچل و مونیکا با فردی که در کماست، در خیال خود زندگی می کنند. یا شخصیتی مثل فیبی تمامی تصمیماتش را شهودی میگیرد یا راشل تصمیماتش احساساتی است. مونیکا که وسواسی است، سختگیرانه تصمیم می گیرد یا تصمیمات راس که شخصیت اجتنابی دارد و برای او تایید دیگران بسیار مهم است. در تیپ شناسی شخصیت (MBTA) افراد را در تصمیم گیری به دو تیپ تقسیم می کند . یکی کسانی که با تفکر تصمیم می گیرند و دیگری آن ها که بر اساس احساس اقدام می کنند. در اوایل سریال فرندز تصمیم گیری ها بیشتر احساسی است و با افزایش سن کاراکترها تصمیمات عاقلانه تر می شود. .در این نظریه به نکته مهمی اشاره می شود. اینکه آدم ها در دهه های مختلف از زندگی خود، تیپ شخصیتشان عوض می شود و از شخصیت احساسی به سمت منطقی تغییر می کنند.در اوایل فیلم تصمیمات این جوانان چندان پخته نیست و به تدریج ما شاهد این پخته شدن های تدریجی هستیم. انگار بیننده هم با روند سریال پیش می رود و پخته می شود.
تحلیل سریال فرندز توسط خانم بهنوش بهزادی فرد
4/5 - (1 امتیاز)